خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن
اسیر خاک-مرده-تنپرور
از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)
پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش
رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
حضرت عباسی-راست و درست
آش هفت جوش-قضیهی پیچیده
درآمد-عایدی
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن
جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز
جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی
آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن
خوردنی-غذا-قابل خوردن
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
رایانه-کامپیوتر
چول کردن-شرمنده کردن
اگر بمیری هم(بههیچوجه، هرگز)
چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند
دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق
دخیل-پناه برده-توسل جسته به
آپارتی-زن بیحیا و بدزبان-سلیطه-پاچهورمالیده
دوا قرمز-پرمنگنات
خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه
در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن
زور-اجبار-الزام
حاجیت-بنده
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه
آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش
زرت و زورت-زرت و پرت
آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد
تیپا خوردن-رانده شدن
چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
برزخ شدن-ناراحت شدن
تر دماغ-سرحال-شنگول
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است
دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن
به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت
چندش شدن-حالت چندش دست دادن
ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بیاعتنایی کردن)
چلو چو انداز-شایعه پخش کن
چس خور-آدم خسیس-بخیل
پینه کردن- پینه بستن
چَخ چَخ-عیش و عشرت
دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند
روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن
دزدیده-دزدکی
جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن
برزخ شدن-ناراحت شدن
(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد
بی اشتها-بی میل به غذا
بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر
بلا نسبت-دور از جانب شما
خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ
حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه
بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد
راه اندازی-راه انداختن
حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان
امن و امان-بدون بیم و هراس
جَستن چشم-پریدن پلک چشم
پیله کردن دندان-ورم کردن لثه
روان کردن-از بر کردن
در بردن-بیرون بردن-گذراندن
پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا
از قرار-ظاهرن-آنطور که پیدا است
انداختن پشت گوش(سهلانگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)
خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن
ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا
اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)
زبون-حقیر-توسری خور
بغداد آباد-شکم سیر
تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد
چرسی-آدم معتاد-افیونی
از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن
آتشپا-فرز و چالاک-بی قرار
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
جاشو-باربر
(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن
به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن
بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند
آب لمبو-چلاندهشده-فشرده
تمدن داشتن-دارای تربیت بودن
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن
جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن
به درک- به جهنم
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده
دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
چپو شدن-غارت شدن
خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش
خوش ترکیب-نگا. خوش تراش
حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود
خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند
پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن
جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود
چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند
تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار
خرابکار-اخلالگر-تروریست
آتشبیار معرکه(فتنهانگیز میان دو دشمن)
بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
ار زبان کسی(از قول کسی)
دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)
چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن
پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن
چول-بیابان
ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار
تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن
دو دو کردن-دویدن
تخم چشم-مردمک چشم
این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل میگویند
زَوال-مست مست-لول
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)
امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن
زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان
آدمقحطی-کمیابی آدم های کارآمد
پشم و پیله-ریش
ابوقراضه-ابوطیاره
چندش شدن-حالت چندش دست دادن
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن
بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد
از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بیحال شدن)
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
چلاق-دست و پا شکسته یا بریده
بکن نکن-امر و نهی
خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن
جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن
حرف-سخن-گفتار-کلام
اکبیری-زشت-بیریخت
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد
ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد
خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن
توالت رفتن-به دستشویی رفتن
چهار چوب-محدوده-قاب
انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)
پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی
چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود
جلبی-حقه بازی-فاحشگی
ای داد بیداد-کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
خدا داده به فلانی-بختش یار بوده
بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد
جا افتادن-سر جای خود آمدن
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی
برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)
چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد
پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد
از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن
جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد
پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش
ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه
برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک
آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن
روی هم رفته-جمعن-بر روی هم
جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن
خاطره-یادگار
دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام
جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن
خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن
چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند
خرناس-نگا. خُرخُر
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
پاشنه بخواب-کفش راحتی
از گل نازکتر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند
در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن
ابرو کج کردن-خشم گرفتن
ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن
جور در آمدن-نگا. جور آمدن
آواز دادن-خواستن
زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن
پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی
اُق زدن-بالا آوردن
انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن
چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم
جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن
جمع کردن-گرد آوردن
جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز
بامب-توسری
حبه کردن-دانه دانه کردن
دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند
داو-نوبت بازی
دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز
جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی
حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن
خودفروش-فاحشه-خائن
تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی
پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن
زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری
خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)
جزاندن-آزار و اذیت کردن
دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن
رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن
دست تنها-بی یار-تنها
بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن
تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان
از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن
این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن
پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری
آینهی زانو-برآمدگی زانو
جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن
بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن
خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا
جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند
خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده
خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن
رژیم گرفتن-رژیم داشتن
دور و دراز-فراخ و وسیع
زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار
پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد
زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند
به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود
دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن
پر گو- پر چانه
آینهی زانو-برآمدگی زانو
رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند
چهل منار-تخت جمشید
اسم شب-کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود
حمامی-گرمابه دار
اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)
تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن
بای دادن-رشوه دادن-باج دادن
ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن
بار انداختن-توقف و اقامت کردن
چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند
چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه
خاطر داشتن-به یاد داشتن
پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
پوشک-کهنه ی بچه
چنار امام زاده صالح-متلک بد
چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
دولت منزل-دولت سرا
دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی
تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن
دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها
چاچولی-زبان بازی-حقه بازی
زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن
جسته دوزی-نوعی دوختن
تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن
رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک
چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق
دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت
آکَل-آقای کربلایی
چتری-به شکل نیم دایره-قوسی
حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
پُف-فوت-ورم-آماس
توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی
پت پتی-موتور سیکلت
پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو
خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش
دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن
آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر
جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم
آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن
انگشت به دهان(حیرتزده، سرگشته)
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن
پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود
پیشانی-بخت و اقبال-طالع
دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی
آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب)
پا واکردن-به راه افتادن بچه
جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور
خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
اسرار مگو-حرفهای ناگفتنی
ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن
اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)
از روی شکمسیری(از سر بیمسئولیتی، بدون تعمق)
چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی
ابرو فراخی(خوشدلی، گشادهرویی)
از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)
تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن
حجله خانه-اتاق شب زفاف
حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه
رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
از خشت افتادن-بدنیا آمدن
پَخ خوردن-تیزی چیزی
بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب
باربند-جای نهادن و بستن بار
خیابان گز کردن-ول گشتن
بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن
تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن
پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن
زیر چاق-حاضر-آماده
دوبل-دو برابر
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکالتراشی کردن)
اسم شب(کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب)
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
از گل نازکتر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن
خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
با خدا-خداشناس-مومن
تیار کردن-آماده کردن
بده اون دستت-آی زکی !
رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن
آن سفر-آن بار-آن دفعه
اَکه ننه-آدم آبزیرکاه
خورده برده-ملاخظه و پروا
زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
چغاله بادامی-چغاله بادام فروش
دور-بار-دفعه-نوبت
درد گرفتن دل از اسهال
تیار-درست و آماده
انگشت بلند کردن(اجازهی سخن خواستن)
چغندر پخته-لبو
دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن
اهل دود(سیگاری)
تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی
رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار
بار انداختن-توقف و اقامت کردن
جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن
بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان
خط انداختن-خراش به جا گذاشتن
پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند
حمله کردن-یورش بردن
زالو-آدم سمج
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن
جشن گرفتن-سور بر پا کردن
خدا برکت-خدا بیش ترش کند
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن
پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن
ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن
پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن
دست کم-حداقل
چای دان-جای نگهداشتن چای خشک
از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری
بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز
خصوصی-مقابل عمومی
جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
در چاه افتادن-فریب خوردن
چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن
آدم مقوایی(بیاراده، کسی که هیچکاری نمیکند)
پکر شدن-کسل و عصبانی شدن
خونسرد-آرام-بی خیال
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
به حق پیوستن-مردن
آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن
از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن
چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی
خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد
دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان
خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن
به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن
باز شدن مچ-لو رفتن دروغ
اُرُسی(کفش)
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن
خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است
آش شلهقلمکار-بینظم و قاعده
ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن
تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی
تریاکی-معتاد به تریاک
رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ
انگشتکوچکهی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)
دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن
چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن
تمام کردن-مردن
پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود
به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن
آب دندان خوردن-حسرت خوردن
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه
آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)
زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
آیَم سایَم-گاهکاهی
آبتنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))
پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن
خوش ترکیب-نگا. خوش تراش
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند
پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند
بد مروت-نامرد-ناجوانمرد
جوراجور-دارای انواع گوناگون
از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن
دوخت و دوز-خیاطی
رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن
داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند
ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز
خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده
پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن
دست خوش !-آفرین
تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن
جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.
پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک
تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن
دو رگه-از دو نژاد محتلف
خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل
دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن
جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی
پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی
زیر شلواری-زیر جامه
چرس رفتن-حشیش کشیدن
در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن
دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران
به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن
اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن
اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن
آدم ششدرچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)
آب در هاون کوفتن(کار بیهوده کردن)
زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن
بخار-توانایی-شایستگی
تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
تیز بزی-فورن-بی درنگ
جیش-ادرار در زبان کودکان
چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی
چلچل-خال خالی-ابلق
آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن
چروکیدن-چین دار شدن
تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
آهوی خاور-آفتاب
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
چُل-آلت مرد
از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)
دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن
جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ
بَزک-آرایش-چسان فسان
پشم و پیله-ریش
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن)
اشک کوه-یاقوت-لعل
بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند
برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها
دوش فروش-ربا خوار
این جور که بویش میآید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)
افندی پیزی-بهظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه
ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه
آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)
خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد
در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن
جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
دایی اوغلی-پسر دایی
چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی
دخالت کردن-در آمدن در کاری
پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن
حرفهای بیربط و صد تا یک قاز
از کاسه درآمده-بیرونزده-ورقلمبیده
آتو-بهانه-دستاویز-نقطهضعف
از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن
اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن
چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن
بد زبان- بد دهن
خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن
زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو
زبانی-شفاهی
اُرُسی(کفش)
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)
خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم
چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟
رو انداز-لحاف
آرتیستبازی(انجام کارهای غیرعادی)
جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن
دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت
چَکی-وزن نکرده-یک جا
زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن
حجله خانه-اتاق شب زفاف
تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند
پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی
رجاله-اراذل و اوباش
ارباب حجت(اهل منطق)
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
باریک اندام-لاغر و ظریف
آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند
جوراجور-دارای انواع گوناگون
با خدا-خداشناس-مومن
بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست
تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)
آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن)
خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن
با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن
روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن
دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن
خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن
دست انداز-ناهمواری راه و جاده
خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد
چنگک-قلاب آهنی نوک تیز
پاگون-سردوشی
باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن
از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن
از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری)
بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن
زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن
خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ
پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش
تا-توانایی
زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن
اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن
ابوقراضه(ابوطیاره)
بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد
خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن
خانم آوردن-پا اندازی کردن
آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)
دُوال پا-آدم سمج
پیش بها-بیعانه
تپه گذاشتن-بول کردن
حبف و میل-ریخت و پاش
د ِ-زود باش!
حق شناس-سپاس گزار
خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
اما-اشکالتراشی-ایجاد شبهه
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
حرف گوش کن-حرف شنو
آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن
از گل نازکتر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)
خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش
داوطلب-خواستار-نامزد
چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن
دراز کش-افتاده-خوابیده
خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی
پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن
خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرفها؟!
از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن
دو دل-مردد-بی تصمیم
پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن
بابا غوری-نابینا-کور
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن
خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان
پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن
چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد
آپارتی-زن بیحیا و بدزبان-سلیطه-پاچهورمالیده
آتشی(تندخو، زودخشم)
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)
ابرو انداختن(ابرو آمدن)
چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟
حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن
پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن
خجالت کشیدن-شرمنده شدن
آش آلو کردن-خجالتزده کردن-کنفت کردن-سکهی یک پول کردن
دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن
رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن
پس افتاده-بچه ی کسی
چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد
خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت
آیینهی اسکندری(آفتاب)
اسبابچینی(دسیسهچینی، توطئهچینی)
دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن
چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن
انگشت به دهان(حیرتزده، سرگشته)
خپله-چاق و کوتاه قد
تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن
ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)
راست و ریس-موانع و معایب
بامبول-حقه-کلک
پوست کنده-رک و بی پرده
چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن
خاک پاک-زادگاه
پا برهنه-بدون کفش
آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)
با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت
در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
آب خنک خوردن-به زندان افتادن
تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد
بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد
تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن
آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)
جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور
پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن
بازداشتن-منع کردن-مانع شدن
توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن
تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا
بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)
روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک
آبدست(ماهر، استاد)
زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند
آب سیر(جانور خوشرفتار)
تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن
این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)
پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن
بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن
خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی
بز دل-ترسو
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد
بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند
روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن
آروغ بیجا زدن-نابهجا سخنگفتن-نسنجیده کاری کردن
انگشتر پا(چیز بیارزش)
دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد
برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن
زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته
ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن
از دهان گندهتر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست
تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده
چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
المشنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن
زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه
چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن
از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن)
خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام
تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن
جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده
بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند
تراشیده شدن-لاغر شدن
تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی
تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی
پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن