برگزیده

کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 371

زیر دم سستی-انحراف اخلاقی

آب و رنگ-طراوت و شادابی

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

 

از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن

 
خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند
خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن
بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن
خاج کشیدن-صلیب کشیدن
خال-نقطه ی سیاه-لکه

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده

بدلی-تقلبی-جنس بد

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

بفرما زدن-تعارف کردن

پاکار-امر بر-پادو-مباشر

دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان

 

آبدست(ماهر، استاد)

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن
به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن

آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)

 
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

حاضر و آماده-آماده

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن

 

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن

حساب انگشت بالا-حساب ساختگی

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

ژوکر-آدم همه فن حریف

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)

در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

خودفروش-فاحشه-خائن

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)
 

بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان

اصحاب منقل-اهل گفت‌وگو و سخن

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)

چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

آخرین تحویل(قیامت)

باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن

جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

رگ ترکی-تعصب نژادی

خِرخِره-حلق-حلقوم

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

دوام آوردن-استقامت کردن

دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن

 

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

 
تراشیده شدن-لاغر شدن

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

دو پولی-کالای بی ارزش

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

دهن بسته-حیوان

چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن

تت و پت-لکنت زبان

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن
تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

جاهل پسند-چیزی که جوان

دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

 

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

 

تریاکی-معتاد به تریاک

دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

حرف بی ربط-سخن نامربوط

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)
چیز-آلت تناسلی

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

پینکی رفتن-چرت زدن

دق مرگ-دق کش

خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب

حضوری-رو در رو

 

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

چار چشم-کسی مه عینک می زند

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

حظ کردن-لذت بردن

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

 

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

چتوَل-یک چهارم

پینه کردن- پینه بستن

پا به پا شدن-تردید داشتن

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

بی سیرت-بی آبرو

 

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

چوروکیده-پر چین و چوروک

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن

پیاله زدن-می نوشیدن

 

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت
 

برزخ شدن-ناراحت شدن

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

 

تک و تا-جنب و جوش

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی

پوز زدن-دهان زدن

روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

خصوصی-مقابل عمومی

آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

خربان-صاحب خر-خرکچی

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی

دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

اُق زدن-بالا آوردن

دُنگی-دانگی

خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

پِق-صدای خنده ی ناگهانی

تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن

 

چپ دادن-رد کردن

ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

چار دستی-قمار چهار نفری

دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی
خدا به همراه-خدا خافظ

بمیرم-قربان بروم

زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش

ترید- تلیت

داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

پیشت-آوازی برای راندن گربه

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

چپو-غارت-تاراج

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

ذوق زده-بسیار خوش حال

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن

آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص

دومندش-دوم از آن
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

ددر رفتن-بیرون رفتن

حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

 

پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول

چشمه-نوع-قسم

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن

چپ بُر-نوعی اره ی دستی

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

چفت کردن-با زنجیر بستن

خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
اهل حال(دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی)

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

دست بالا-حداکثر

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس

خانه یکی-صمیمی و یکدل

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

اُتُل-شکم-اتوموبیل

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

 
از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

چوب بندی-داربست
جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست
برادر زاده-فرزند برادر

دست آموز-تربیت شده-آموخته

در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن

تمام و کمال-کامل-به تمامی
دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

داشتن-مشغول بودن

پیشی-گربه در زبان کودکان

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن

دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

هرمار-ز درد بی درمان-کوفت

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

اجباری(خدمت سربازی)

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن

دور و بر-اطراف-پیرامون

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

دک و دنده-بالا تنه

تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی
از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

تو در تو- تو به تو

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

برو برگرد-چون و چرا

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

بی جا-نامناسب-بی مورد

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

بلند بالا-قد بلند

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

چته ؟-تو را چه می شود ؟

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

اهل دود-سیگاری

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

تمام و کمال-کامل-به تمامی

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

 

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

مقاله دیگر :   رقابت مفید بین وبسایت های اینترنتی در جلب رضایت کاربران

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

افتادگی(پریشانی، احتیاج)

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

آزگار-زمان دراز

چش-چشم

چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها

زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

اِحلیل خوردن-فریب خوردن

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

 

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

اشک خنک-گریه‌ی ساختگی

دست فروشی-شغل دست فروش

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

بز دل-ترسو

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

خاور زمین-قاره ی آسیا
از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

 

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

دست چین-گزیده-منتخب

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا

دال به دال-پشت سر هم

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)

از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله

اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

چِککی-فوری-به سرعت

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

 
ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

خم گرفتن-فنی از کشتی

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن
آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

ارباب حجت-اهل منطق

آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد

به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
چموش-سرکش-یکدنده

بامب-توسری

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

خجالتی-کم رو-پرحیا

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

چقال-مهمل بقال

با محبت-زود جوش و مهربان
الحق و الانصاف-انصافن-حقن

دزدی گرگی-دله دزدی

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

پا سوخت-پا بد-بد شانس

از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن)

بادپا-تند رو-تیز تک

در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن

جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

انگشت‌نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر

 

دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

خفه خون-خفقان

تِر زدن-خراب کردن کار

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

اشک خنک-گریه‌ی ساختگی

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد

تخت و تبار-خوب و رو به راه

آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن

ابوقراضه(ابوطیاره)

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

خالی بند-چاخان-دروغ گو

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

حق و حساب-باج سبیل-رشوه

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن
با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن

از زمین سبز شدن(ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن، به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن)

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

زبان در قفا-زبان پس قفا

تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

بار و بنه-وسایل سفر

آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

حرف-سخن-گفتار-کلام

دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

اُمُل(عقب‌افتاده، قدیمی)

آدم ثانی(حضرت نوح)

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود

چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

خمیره-سرشت-ذات

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

افتاده(فروتن، متواضع)

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

پاتال-سالخورده-پیر
از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

 

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

 

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

 

آکَل(آقای کربلایی)

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

 

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

روغنی-آلوده به روغن

پاتی کردن-باد دادن خرمن

 
پا برهنه-بدون کفش

بی قواره-بد شکل

آب و رنگ(طراوت و شادابی)

بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

از خشت افتادن-بدنیا آمدن
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

جاده کشیدن-راه درست کردن

 

خاکه زغال-ریزه ی زغال

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

تیار-درست و آماده

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

ز ِله-ستوه-عجز

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

تیر در کردن-تیراندازی کردن

خلاف شرع-ضد قانون شریعت

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

 

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر
چله ی تابستان-گرمای سخت

خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)
انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)
دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

آینه‌ی هفت‌جوش-خورشید

پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

بیخود-بی مصرف-بدرد نخور

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

 

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن
اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

افتاده-فروتن-متواضع

بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

در ثانی-ثانیا-دوم

پنزر- پندر

انگشت کردن-انگشت رساندن

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

زنانه-ویژه ی زنان

دندان تیز کردن-طمع کردن

البرز(بلندقامت، دلیر)

 

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)

پول خرد-پول سکه ای

چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

پنزر- پندر

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

بازرسی-بررسی و کنترل

رُک زده-زل زده-خیره شده

تر دست-ماهر-شعبده باز

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

چغلی کردن-شکایت کردن

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

ریق افتادن-ریغ افتادن

زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن

در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

چار راه-محل تقاطع دو راه

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی
چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

رفتگر-سپور-آشغالی

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج

ترک بیلمز-آدم نادان

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

پوشک-کهنه ی بچه

پشت سر هم-پیاپی متوالی

 

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

از زبان افتادن-لال شدن

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

چس خور-آدم خسیس-بخیل

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)

 

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه
حیوانی-نگا. حیوانکی
آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن
بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن