برگزیده

کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 18

چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه

بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن

بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار

 

خواب و خوراک-خورد و خواب

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی

جُستن-چیز گمشده را یافتن

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند
زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن
جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

تند نویس-کسی که سریع می نویسد

چیز خور شدن-مسموم شدن
جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند
حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

چپ رو-تند رو

چشم واسوخته-چشم برتافته
دلمه-لخته-منعقد-سفت شده

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

دست اول-نو و تازه

بی سکه-بی اعتبار

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

بلند بالا-قد بلند

زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

باهاس-باید-بایست

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

استخوان‌دار-محکم-بااراده

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

آوار شدن سر کسی-بی‌خبر نزد کسی در آمدن

زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند

از شیر مادر حلال‌تر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)

جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری

راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن

زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر
چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

آبِ دندان(حریف ساده)

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

ته نشین شدن-رسوب کردن

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

حَب-قرص

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

بغل پر کن-دختر یا زن چاق

خرکار-پرکار

حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

خوب-کافی-بسیار

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

بچه افتادن-سقط شدن جنین

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

خنگ خدا-نادان و کودن

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

دریافت-گرفتن-ادراک

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

 

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

آی زرشک(آی زکی)

ریش توپی-ریش تپه

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

 

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

 

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

جا ماندن-فراموش شدن

آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)

چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

 

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن

حیوون-نگا. حیوان
از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

دوبلور-دوبله کننده

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

رو به راه-آماده-مهیا-منظم

خالی خالی-بدون چیز دیگری

بنا کردن-شروع کردن

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

چشم واسوخته-چشم برتافته

پس بودن-عقب افتادن از دیگران

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

 

خجالتی-کم رو-پرحیا

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

 

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

ذلیل مرده-ذلیل شده

چنگول زدن-پنجه زدن

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش

باهاس-باید-بایست

آش دهن‌سوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

اکبیری-زشت-بی‌ریخت

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

 

بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن

چغل خوری-سخن چینی

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

توجیهی-برنامه های توضیحی

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)
پاره آجر-شکسته ی آجر
پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

اجباری(خدمت سربازی)

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

 

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

 

آتشی(تندخو، زودخشم)

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

بزرگداشت-احترام-تکریم

از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن

جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم‌حوصله بودن)

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

جز و ولز-نگا. جز و وز

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار

تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

پرت شدن-دور افتادن از مطلب

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

 

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

دلقک-شخص مسخره

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن

رکاب کش-به تاخت-با سرعت

زبر-خشن-غیر لطیف

از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

 
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

خوش رو-زیبا-خندان

 

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

چراغ الله-نگا. چراغ

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن

خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

خودسر-گستاخ-سرکش

ریش شدن-ریش ریش شدن

بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

اگر بمیری هم(به‌هیچوجه، هرگز)

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

ته نشین شدن-رسوب کردن

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس
دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است

زاهرو-دالان-سرسرا

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

پاچین-دامن زنانه

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

 

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی

خلاص-تمام شد-مُرد

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

جا آمدن حواس-به هوش آمدن
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

دو پولی-کالای بی ارزش

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

چرب دست-ماهر-زبر دست
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

روغنی-آلوده به روغن

جُستن-چیز گمشده را یافتن

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

 

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

 

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

چانه-گلوله ی خمیر نان

استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

بازو دادن-یاری دادن

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

تب و تاب-سوز و گداز

رمباندن-خراب کردن

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

ارواح شکمت-ارواح بابات

به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)

از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن

ادرار کوچک(شاش)

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

جوراجور-دارای انواع گوناگون

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

دست کم-حداقل

 

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن
چول-بیابان
تل انبار-توده-انباشته
زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

پیشی-گربه در زبان کودکان

بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

جاده کشیدن-راه درست کردن

تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش
ژوکر-آدم همه فن حریف

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده
خبره-ماهر-استاد

دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن

از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

بلند بالا-قد بلند

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

دراز کش-افتاده-خوابیده

جان جان-معشوق-محبوب

تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن

دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن

انگشت کردن-انگشت رساندن

دیر کرد-تاخیر-تعویق

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

بغداد آباد-شکم سیر

جگرک-نگا. جغور بغور

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

د ِ-پس-آخر

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

 

به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است

از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد

زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

 
برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

چشم واسوخته-چشم برتافته

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

چیز-آلت تناسلی

پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن

جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش

جیره بندی-سهم بندی

این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن

خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب

دمدمی مزاج-دمدمی

چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی
چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی
بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی

تک و توک-به ندرت-کمی

چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

خواهر خوانده-دوست صمیمی

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

جیش-ادرار در زبان کودکان

رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

در به دری-بی خانمانی-آوارگی

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

برآورد-تخمین

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس

اشک خنک-گریه‌ی ساختگی

در چاه افتادن-فریب خوردن

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن

زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

دُوال پا-آدم سمج

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران
بده بستان-داد و ستد-معامله

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

پِق-صدای خنده ی ناگهانی

به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-به‌کلی تغییر کردن

راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن

با دست و پا-آدم زرنگ

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود

خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته

حساب کشیدن-حساب خواستن

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

پا شدن-از جا برخاستن

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن

 

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

 
اسم شب-کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب
خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز

چار نعل-به سرعت-به تاخت

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

بَرج-خرج های خارج از خانه

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن
 

آب آتش زده-اشک

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

خواهر خوانده-دوست صمیمی

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

بگو مگو-جر و بحث-مشاجره

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

حبه ی انگور-دانه ی انگور

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

جلز و ولز-سوز و گداز

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

حرف پوچ-سخن بی معنی
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

پِشک-نرمی و پرده های بینی

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

دلِی دلِی-حاشا-انکار

 
جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

الحق(به‌راستی، حقیقتن)

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

 

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

تگری-بسیار خنگ-یخچالی

از سر نو(دوباره)

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

چشم دریده-خیره-درآمده

بادپا-تند رو-تیز تک
خوش خوراک-نگا. خوش خور
جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها

بیسار-فلان

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

چماق-چوبدست-گرز

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

تشریف داشتن-حضور داشتن

پیه دل باز کردن-تحمل کردن

بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت

زانویی-زانو

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

 

خر و پف-نگا. خرناس

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن
پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

تنوری-پخته شده در تنور

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

جور-هم طراز-اخت-هم زبان
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

 

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی
بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

دار کشیدن-دار زدن

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات

چغل خوری-سخن چینی

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

در چاه افتادن-فریب خوردن

در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن

چروک انداختن-چین انداختن

در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

چراغانی کردن-جشن گرفتن

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

جاده کوبی-راه صاف کردن

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

از شیر مادر حلال‌تر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست

از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن

تُف کار-بچه باز

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

خش-صدای گرفته-خراش

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت

چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

اکبیری-زشت-بی‌ریخت

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

 

افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی
آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)

بکن نکن-امر و نهی

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

 

زبان گز-چیز تند و تیز

ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز

از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

جاری-زن برادر شوهر

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

 

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن

زار زار-گریه ی شدید

حکیم جواب کرده-یتیم

از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

 

چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

خانه یکی-صمیمی و یکدل

دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
چنار عباس علی-متلک بد

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن

چُغُل-سخن چین

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

چلو صاف کن-آبکش

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی

 
دست دوم-کار کرده-مستعمل

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن

چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

چین چینی-پر چین

چلاق شده-نوعی نفرین است

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده

داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

دوری-ظرف غذاخوری پهن

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

خانه به دوش-بی خانمان-آواره

تردستی-مهارت-شعبده بازی

اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

 

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن