برگزیده

کاملترین مجموعه فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های مردم کوچه و بازار قسمت پانزدهم

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

حمله گرفتن-غش کردن

 

خرناس-نگا. خُرخُر

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

پیشنهاد-طرح

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

 
با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن
دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

خش-صدای گرفته-خراش

خاله وارَس-آدم فضول

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

 
دو دلی-تردید-بی تصمیمی

چتولی نشستن-جمع و جور نشستن

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

آب آتش مزاج-می سرخ

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن

 

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد

آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)
ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

آواز دادن(خواستن)

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

جگرک-نگا. جغور بغور

جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

 

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند

به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی
دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی
در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

پشت-نسل-فرزندان

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

دست کم-حداقل

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

بازداشتی-زندانی موقت

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

دَنگال-جادار-بسیار فراخ

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

جزغاله-سوخته-زغال شده
خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک
چسی درکن-آدم پر مدعا
دولت منزل-دولت سرا

خورده برده-ملاخظه و پروا

خرکار-پرکار

چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن

دبه-ظرف-کوزه

زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن

پول مول-پول

چای نیک-قوری و کتری چای

با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

 

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

زیر دل زدن-تهوع آوردن

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن
اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

 

چپ بُر-نوعی اره ی دستی

بد شیر-متقلب-بد جنس

انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)

 
خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن

خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن

 

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه
افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

خش افتادن-خراش افتادن

خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

 
پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
دو دستی-با هر دو دست

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی
 

خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)

چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

 

دک و دهن-دک و پوز

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

تردستی-مهارت-شعبده بازی

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

تل انبار-توده-انباشته

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

پیسی-بد رفتاری-آزار

آش هفت جوش-قضیه‌ی پیچیده

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

زیر آبی-زیرآبکی
آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)

دمرو-کسی که دمر خوابیده

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

دهن دره-خمیازه

چاشته بندی-ته بندی

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

چای کار-کشت کننده ی چای

جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

درد گرفتن دل از اسهال

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها

جِر خوردن-پاره شدن

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

به خط کردن-به صف کشیدن

ته گرفتن-سوختن غذا

 

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

 

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

حاجی خرناس-لولو

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ

ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

الحق(به‌راستی، حقیقتن)
از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

آدم چوبی(بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی)

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

اسباب‌چینی(دسیسه‌چینی، توطئه‌چینی)

 

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

افتادن دست-از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

خدا نگهدار-خدا حافظ

زرت و زورت-زرت و پرت

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

پلاسیده-پژمرده-چروکیده
درشت-حرف زشت-دشنام
تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

جُستن-چیز گمشده را یافتن

برخورد-بهم خوردن-تصادف

بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن

دان-دانه-چینه

 

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

چپری آمدن-زود آمدن

جیش-ادرار در زبان کودکان

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

دوبلور-دوبله کننده

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

درد گرفتن دل از اسهال

از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

 

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

خدا-بسیار زیاد-فراوان

دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

خداحافظی کردن-به درود گفتن

آدم بی‌معنی-آدم بی‌خود

رکاب دادن-راهی جایی شدن

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

دو دو کردن-دویدن

راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن
حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت
درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

دلسوز-غمخوار

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری

 

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات

ترکه-آدم باریک و بلند

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

 

دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی

چنگول زدن-پنجه زدن

ذلیل‌شده

جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

خلاف شرع-ضد قانون شریعت

آلکلی-معتاد به الکل
اتر خان رشتی(آدم پرافاده)

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

پر و پخش-پراکنده

خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن
آفتاب‌زردی(غروب آفتاب)
درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ
حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند
افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

چیز-آلت تناسلی

با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

دور دست-جایی دور

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

اهل آن کار (کار بد)

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن

تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

 

راحتی-دمپایی

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

 

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن
دو زاری-سکه ی دو ریالی

دست خوش !-آفرین

 

جفنگیات-سخنان یاوه

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

 
حق شناس-سپاس گزار
پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

آدم-نوکر

پشه زدن-نیش زدن پشه

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

چوغ-چوب

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

 
باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

دوسیه-پرونده

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

خش و خش-نگا. خش خش
خواری و زاری-پریشان حالی

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

دل گُنده-سهل انگار

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

خوش خوراک-نگا. خوش خور

تلخه-تریاک-سوخته

آتشِ تر-شراب-لب معشوق

حلال واری-نگا. خلال وار

اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن

دو بامبی-دو دستی-با دو دست
تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

بابت-مورد-زمینه-موضوع

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

آواز دادن(خواستن)

پخته-با تجربه-دنیا دیده

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن

دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است

دل گُنده-سهل انگار

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

خرج و برج-خرج و متعلقات آن

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

خبر-گزارش رویداد

تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)

تاب بازی-بازی کردن با تاب

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن

افتادگی-پریشانی-احتیاج

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

رسانه-وسیله ی ارتباطی

جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن

دو شاخ-دارای دو شقه
پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن
چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

خیر مقدم-خوش آمد

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

 

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

 
پاسور زدن-پاسور بازی کردن

با محبت-زود جوش و مهربان

پَلِه-پول

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

آب و خاک(میهن، دیار)

جهود ی-هودی-مقتصد

ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن
انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)

ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

زیر آبی-زیرآبکی

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

بد گل-زشت-بد ترکیب

پینه زدن-وصله کردن

 

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

الانه-همین حالا-هم اکنون

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

خمیازه کشیدن-دهن دره کردن

 
 

جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

 

اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن

بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

 

پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی
آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

چیلی-بدبیاری

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

بازرس-مامور بررسی و کنترل
چراغانی کردن-جشن گرفتن
حمله ور شدن-یورش بردن

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد

راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا

پاره آجر-شکسته ی آجر

اجاق-دودمان

از خر افتادن(نابود شدن، مردن)

چهار چوب-محدوده-قاب

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

خرج راه-هزینه ی سفر

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند

رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

جَرّ-کشمکش دعوا

توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن

بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن

پخته-با تجربه-دنیا دیده

دست آموز کردن-تربیت کردن

پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف

سیار غم انگیز و. سوزناک بودن

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

آروغ بی‌جا زدن-نابه‌جا سخن‌گفتن-نسنجیده کاری کردن

چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

ژله-لرزانک

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

چرک و خون-چرک آلوده به خون

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

جن زده-دیوانه

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

آفتابه‌آب‌کن-پست ترین نوکر

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

خام عقلی-حماقت-دیوانگی

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

پیمانی-استخدام غیر رسمی

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
دست نماز-وضو

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

دوا-واجبی-مشروبات الکلی

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن
تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن

دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

زیر تشکی-رشوه

چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج

ته آواز-صدای نسبتن خوب

چلو چو انداز-شایعه پخش کن

دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

خدا داده-دیم کاری

جار-چلچراغ-شمعدان

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

 

پابوس-زیارت

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

بَزک-آرایش-چسان فسان

پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی

حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

 
بی وقت-نابهنگام-بی موقع

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

 

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

دیم دیم-ساز به زبان کودکان
دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن

پا خوردن-فریب خوردن

تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

چیز فهم-عاقل و فهمیده

خود را بستن-پول دار شدن

زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

جا در جا-فورن-جا به جا

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

 
دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

تر و فرز-چست و چابک

 
از تیپ کسی بودن

بنا کردن-شروع کردن

خاور زمین-قاره ی آسیا

حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن
راست رو-رو به رو-مقابل

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

خروار-کنایه از مقدار زیاد

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

 

جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

به جا آوردن-شناختن

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن

بابا بزرگ-پدر بزرگ

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

 

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

زردنبو-زردمبو

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق

چله ی تابستان-گرمای سخت

دست پیش-گدا

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

باریک اندام-لاغر و ظریف

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی