برگزیده

بهترین مجموعه اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 199

حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن
آهو چشم-معشوق-شاهد

حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

چشمک-ایما و اشاره به چشم

چوچول باز-دغل-بی حیا

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

دهنه سرخود-بی بند و بار

رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

زبان گز-چیز تند و تیز

از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

جاده کوبی-راه صاف کردن

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن
درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز
از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

اشک کوه-یاقوت-لعل

پفکی-سخت بی دوام و ضعیف

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

دود-دخانیات-مواد مخدر
آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

جگر گوشه-فرزند

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

رنگ-حیله-نقشه-تدبیر

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

آل آروادی(زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار)

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)

چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن

پر و پاچه-پا-پاچه

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

چش-چشم

خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

دَم باز-چاپلوس-متملق

 

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

احدالناس-کسی-فردی

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت

چله ی زمستان-سرمای سخت

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

دوش فروش-ربا خوار

اروای ننه‌ات-ارواح بابات

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

حق گرفتن-نگا. حق بردن

خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

 

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

 
ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

 
خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

زیاده روی-افراط-اسراف

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

تنگ هم-چسبیده به هم

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

جزاندن-آزار و اذیت کردن

ار زبان کسی(از قول کسی)

 

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن

دان-دانه-چینه

 

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

پر و پاچه-پا-پاچه

چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت
دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

دست به کار شدن-آغاز به کار کردن

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن

اهل دود(سیگاری)

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

آب خنک خوردن-به زندان افتادن
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن

حاضر و آماده-آماده

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

چشم باباقوری-نابینا-کور

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

 

پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)

چغندر پخته-لبو

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

انگشت‌پیچ-نوعی گز رقیق

با دست و پا-آدم زرنگ

تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش
از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

تا-لنگه-همتا

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

آتشی(تندخو، زودخشم)

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

از سر نو-دوباره

چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

امن و امان(بدون بیم و هراس)

چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن
از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

 

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

آتش‌پا-فرز و چالاک-بی قرار

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

بد قماش-بد جنس-خبیث
تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

دوری-ظرف غذاخوری پهن

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن

حضرت عباسی-راست و درست

خط و نشان کشیدن-تهدید کردن

آفتاب چریدن(بی‌کار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

 

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ

دیر فهم-کند ذهن-کودن

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر

بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

اشک تمساح-گریه ی دروغین

آبِ دندان-حریف ساده

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

درد دل-غم و اندوه درونی

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

روده درازی-پرحرفی-وراجی
تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

چرند گو-یاوه گو

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

چیز دار-ثروتمند

زهر چشم-نگاه خشم آلود

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

زیر پوش-جامه ی زیرین

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن
بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز
رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

پر افاده-متکبر-مغرور

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

خدا بیامرز-مرحوم-مغفور

تاریخچه-تاریخ مختصر

دست چین-گزیده-منتخب

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

ژوکر-آدم همه فن حریف

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

تپلی-گرد و چاق
 

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)

چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

دایی قزی-دختر دایی

افسارگسیخته(سرکش)

پَلِه-پول

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
داداشی-برادر در زبان کودکان
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن)

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

دک کردن-از سر وا کردن

زار-نا به سامان-خراب-بد

خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

ترکه-آدم باریک و بلند

دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

به لج انداختن-به لجاجت انداختن

آدم ثانی-حضرت نوح

حال و احوال-وضعیت-کیفیت

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

 

راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن

آهوی خاور-آفتاب
حضرت عباسی-راست و درست
پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
دلقک-شخص مسخره

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری
در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

آب مروارید-تار شدن عدسی چشم

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

 

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

چوب بندی-داربست

خِل-خلط بینی

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن

جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن

خیط کردن-نگا. خیت کردن

چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

 

سیار غم انگیز و. سوزناک بودن

به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

 

چپو شدن-غارت شدن

بیرون روش-اسهال-شکم روش

پلاس-اثاث مختصر منزل

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

چشم و ابرو-زیبایی چهره

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

آتشِ بسته-طلا

دو زاری-سکه ی دو ریالی

به پول رساندن-فروختن

 

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

زهره ترک شدن-زهره آب شدن

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

بِدو بِدو-با شتاب-سریع

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

 

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن

دستشویی-توالت-مستراح

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

زود باش !-شتاب کن! عجله کن!

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد
حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن

چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

 

بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

چِککی-فوری-به سرعت

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

 
 

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد
د ِ-حرفی برای بیان مداومت
 

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی

پر افاده-متکبر-مغرور

خوش رو-زیبا-خندان

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

 

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن

دسته-جمعیت سینه زن

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

 

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

جا دار-وسیع-فراخ

ابوقراضه(ابوطیاره)

دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند

راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

آتش بی‌باد-ظلم-می

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

پیش کردن در-بستن در

چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد
زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

چغاله بادام-بادام نارس

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

آبدست(ماهر، استاد)

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن

دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
پا گرد-محل چرخیدن پله ها

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز

ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

جانور-کرم شکم و معده

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

 

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن
حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

 

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

از ته ریش گذشتن(فریب دادن)

خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

 

از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن

چرس رفتن-حشیش کشیدن

بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن

روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن

 

آی زرشک(آی زکی)

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

اشک خنک(گریه‌ی ساختگی)

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

آشغالی-سپور
آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

اتر خان رشتی(آدم پرافاده)
تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود

 

چانه-گلوله ی خمیر نان

 

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته

داشتن-مشغول بودن

چرند اندر چرند-پرت و پلا

پا به فرار گذاشتن-گریختن

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

الحق(به‌راستی، حقیقتن)

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

اصول دین پرسیدن-سوال‌پیچ کردن

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

آبِ کبود-آسمان

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه

آب تاختن-پیشاب کردن

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

 

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

برخورد-بهم خوردن-تصادف

چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن

رشته فرنگی-ماکارونی

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

چاقالو-چاق-فربه

دُنگی-دانگی

خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن

بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده

روغن زرد-روغن حیوانی

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)
 

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

چایمان-سرما خوردگی

چته ؟-تو را چه می شود ؟

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

حرف شنو-سر به را-مطیع

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

زهر چشم-نگاه خشم آلود

خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
حلال واری-نگا. خلال وار
راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

پاکار-امر بر-پادو-مباشر

ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

دستکاری-دست بردن در چیزی

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن

راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

 

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

اشک کوه(یاقوت، لعل)

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

پادگان-سربازخانه

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

خاکروبه-زباله-آشغال

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

بی سکه-بی اعتبار

 

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن

 

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

چنگول زدن-پنجه زدن
بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی

پس افتاده-بچه ی کسی
اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

باریک اندام-لاغر و ظریف

ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن

دَدَر-بیرون-کوچه

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

پر بدک-خیلی بد

خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

آتش زیر پا داشتن(بی‌قرار بودن)

بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

چرک کردن-عفونت کردن زخم

جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی

چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

حظ کردن-لذت بردن

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

 

دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن

چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

ته آواز-صدای نسبتن خوب

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد

چرس رفتن-حشیش کشیدن

خر و پف-نگا. خرناس

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی
ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی
جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

بُراق-خشمگین-عصبانی

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

باجه-جای بلیت فروشی

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)
جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

دولابچه-کمد کوچک

رجاله-اراذل و اوباش

دو به دو-دو تا دو تا

پاره آجر-شکسته ی آجر

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات

خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است

خودی-آشنا

خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن

جای سفت-وضعیت سخت

حجله خانه-اتاق شب زفاف

آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع

بار و بنه-وسایل سفر

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)

به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

چاک کردن-نگا. چاک دادن

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

خر و پف-نگا. خرناس

به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن

آزگار(زمان دراز)
خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد

افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ

زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

بی سر و پا-پست-فرومایه

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن