حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی
درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن
آهو چشم-معشوق-شاهد
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز
چشمک-ایما و اشاره به چشم
چوچول باز-دغل-بی حیا
تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن
حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن
دهنه سرخود-بی بند و بار
رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن
اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده
آواز دهل-چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد
رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند
تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران
زبان گز-چیز تند و تیز
از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن
جاده کوبی-راه صاف کردن
انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)
دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده
ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق
از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کمحوصله بودن
درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد
دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن
دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت
خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز
از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن
زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن
پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی
دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن
خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته
اشک کوه-یاقوت-لعل
پفکی-سخت بی دوام و ضعیف
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد
دود-دخانیات-مواد مخدر
آبتنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))
جگر گوشه-فرزند
دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن
آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن
چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن
رنگ-حیله-نقشه-تدبیر
بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین
آل آروادی(زن سخت بیحیا و بدرفتار)
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)
چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن
پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
چش-چشم
خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی
پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن
حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن)
زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن
رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند
چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی
چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود
آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن
جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد
اوا خواهر-مرد زننما-مردی که علائق زنانه دارد
جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
چله ی زمستان-سرمای سخت
دوش فروش-ربا خوار
اروای ننهات-ارواح بابات
دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن
از مخ معاف بودن-دیوانه بودن
بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
حق گرفتن-نگا. حق بردن
خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن
تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن
دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق
زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند
تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته
ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
آرتیستبازی(انجام کارهای غیرعادی)
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه
رو نشان دادن-چهره نمایاندن
از سیر تا پیاز-همه چیز-با همهی جزئیات
خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن
خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند
خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)
افسردهبیان(بیهوده و بیمزهگو)
چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در
جزاندن-آزار و اذیت کردن
ار زبان کسی(از قول کسی)
تَپوک-ضربه ی دست یا پا
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
دان-دانه-چینه
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
پر و پاچه-پا-پاچه
چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن
جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی
حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت
دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن
خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد
جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن
دست به کار شدن-آغاز به کار کردن
اوت بودن-بیخبر بودن-از مرحله پرت بودن
بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن
اهل دود(سیگاری)
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
آب خنک خوردن-به زندان افتادن
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن
ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
آجرپاره-جواب کسی که بهجای بله میگوید آره
چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان
پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن
حاضر و آماده-آماده
زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی
پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است
حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن
تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی
ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)
به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن
تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت
تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)
چغندر پخته-لبو
ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن
انگشتپیچ-نوعی گز رقیق
تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن
باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش
از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)
دست من و دامن تو-دستم به دامنت
چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن
تا-لنگه-همتا
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن
خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل
آتشی(تندخو، زودخشم)
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی
از سر نو-دوباره
چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است
از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کمحوصله بودن
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب
امن و امان(بدون بیم و هراس)
چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن
از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن
زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله
آتشپا-فرز و چالاک-بی قرار
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا
بد قماش-بد جنس-خبیث
تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن
دوری-ظرف غذاخوری پهن
خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن
خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن
حضرت عباسی-راست و درست
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
آفتاب چریدن(بیکار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
اهل کوفه(سست پیمان، بیوفا و غیرقابل اعتماد)
آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن
خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق
آفتابرو-جایی که آفتاب بر آن بتابد
جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران
جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو
دیر فهم-کند ذهن-کودن
پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند
با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر
بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا
اشک تمساح-گریه ی دروغین
درد دل-غم و اندوه درونی
رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن
ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن
جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه
روده درازی-پرحرفی-وراجی
تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است
روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن
خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن
چرند گو-یاوه گو
رفوزه-رد شده در امتحان-مردود
دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن
رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما
چیز دار-ثروتمند
زهر چشم-نگاه خشم آلود
حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری
آخردست (سر)(بالاخره، سرانجام)
دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن
بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز
رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا
شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷
پر افاده-متکبر-مغرور
برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب
خدا بیامرز-مرحوم-مغفور
تاریخچه-تاریخ مختصر
دست چین-گزیده-منتخب
آب از آتش برآوردن-کار محال کردن
تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی
به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر
روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند
تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن
خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه
زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد
به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو
آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن
بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن
تپلی-گرد و چاق
ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن
آهنگ ریپدار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)
پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن
افسارگسیخته(سرکش)
زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
داداشی-برادر در زبان کودکان
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)
آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئهای ترتیب دادن)
زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن
جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن
دک کردن-از سر وا کردن
زار-نا به سامان-خراب-بد
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
بالای منبر رفتن-پر گویی کردن
به لج انداختن-به لجاجت انداختن
آدم ثانی-حضرت نوح
حال و احوال-وضعیت-کیفیت
دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده
راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن
آهوی خاور-آفتاب
حضرت عباسی-راست و درست
پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
دلقک-شخص مسخره
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا
خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری
در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن
دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب
آب مروارید-تار شدن عدسی چشم
چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
چوب بندی-داربست
خِل-خلط بینی
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
خیط کردن-نگا. خیت کردن
چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن
پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن
سیار غم انگیز و. سوزناک بودن
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن
پلاس-اثاث مختصر منزل
درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا
از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)
از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)
اردکپرانی-از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن
آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)
حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن
آتشِ بسته-طلا
دو زاری-سکه ی دو ریالی
به پول رساندن-فروختن
از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
زهره ترک شدن-زهره آب شدن
اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)
خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار
بِدو بِدو-با شتاب-سریع
آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم
خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن
دستشویی-توالت-مستراح
از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن
چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن
به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد
حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم
از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)
داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال
چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد
دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن
چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده
دل آمدن-به چیزی تن در دادن
بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن
توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک
خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده
دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن
به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن
پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن
خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است
جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد
د ِ-حرفی برای بیان مداومت
ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بیاعتنایی کردن)
پر افاده-متکبر-مغرور
خوش رو-زیبا-خندان
از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن
بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن
دسته-جمعیت سینه زن
چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن
بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن
جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند
جا دار-وسیع-فراخ
دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند
راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن
داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد
آتش بیباد-ظلم-می
توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن
چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن
به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن
بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد
زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
چغاله بادام-بادام نارس
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
آبدست(ماهر، استاد)
از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
پا گرد-محل چرخیدن پله ها
خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ
آفتابزردی-غروب آفتاب
ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)
دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی
جانور-کرم شکم و معده
پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن
خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن
بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن
حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن
پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی
دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن
حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب
داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی
استکانی زدن(میخوارگی اندکی کردن)
تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح
آینهی هفتجوش(خورشید)
از ته ریش گذشتن(فریب دادن)
خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته
آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی
دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن
بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته
بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی
روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن
آی زرشک(آی زکی)
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت
خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
تک و تو-توان و قدرت-شتاب
دست و رو شسته-بی شرم-وقیح
دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن
پاتیل در رفته-پیر و شکسته
اشک خنک(گریهی ساختگی)
آتشبیار معرکه(فتنهانگیز میان دو دشمن)
خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن
آشغالی-سپور
آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق
توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن
اتر خان رشتی(آدم پرافاده)
تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن
تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود
چانه-گلوله ی خمیر نان
زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند
خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته
چرند اندر چرند-پرت و پلا
پا به فرار گذاشتن-گریختن
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن
خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت
الحق(بهراستی، حقیقتن)
تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
اصول دین پرسیدن-سوالپیچ کردن
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ
بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن
آبِ کبود-آسمان
دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده
آب تاختن-پیشاب کردن
ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن
انگشتر پا-چیز بیارزش
دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
برخورد-بهم خوردن-تصادف
چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن
رشته فرنگی-ماکارونی
چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن
چاقالو-چاق-فربه
دُنگی-دانگی
خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن
بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده
روغن زرد-روغن حیوانی
خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن
خرفت-نادان-ابله-کند ذهن
خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن
دراندشت-وسیع-بی سر و ته
پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع
از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم
آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)
زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی
زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند
چایمان-سرما خوردگی
چته ؟-تو را چه می شود ؟
آخردست (سر)(بالاخره، سرانجام)
حرف شنو-سر به را-مطیع
آتشبیار معرکه(فتنهانگیز میان دو دشمن)
در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
زهر چشم-نگاه خشم آلود
خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن
پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر
برج ریق-برج نامیمون و نامبارک
بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت
زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
حلال واری-نگا. خلال وار
راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن
از آب و گل در آمدن(مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)
پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن
حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن
برج ریق-برج نامیمون و نامبارک
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت
از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن
پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن
چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ
حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود
دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن
آبزیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو
اشک کوه(یاقوت، لعل)
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن
ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره
زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن
پادگان-سربازخانه
پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن
از گرد راه رسیده(تازهوارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)
آب از آتش برآوردن-کار محال کردن
خاکروبه-زباله-آشغال
پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن
ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن
آقبانو-نوعی پارچهی نخی نازک
دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده
بی سکه-بی اعتبار
زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن
جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
آلونکنشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند)
بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد
آشیخ روباه(آبزیرکاه، مکار)
باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن
چنگول زدن-پنجه زدن
بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند
انگشتنگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
پس افتاده-بچه ی کسی
اختلاط کردن(بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن)
چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش
باریک اندام-لاغر و ظریف
ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه
تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن
دَدَر-بیرون-کوچه
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته
جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند
به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
پر بدک-خیلی بد
خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار
دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن
آتش زیر پا داشتن(بیقرار بودن)
بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل
چرک کردن-عفونت کردن زخم
جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا
چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه
جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن
ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن
راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی
چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی
چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در
بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت
حظ کردن-لذت بردن
اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان
پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن
الف الف کردن-قاچقاچ کردن
ته آواز-صدای نسبتن خوب
تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)
از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن
زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری
خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد
خر و پف-نگا. خرناس
چشم زهره گرفتن-ترسانیدن
رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن
جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی
ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی
جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم
آت و آشغال(وسایل کهنه و بیمصرف)
بُراق-خشمگین-عصبانی
زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت
روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
اوقاتتلخی(ترشرویی، عصبانیت)
جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود
دولابچه-کمد کوچک
رجاله-اراذل و اوباش
دو به دو-دو تا دو تا
پاره آجر-شکسته ی آجر
بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن
دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات
خودی-آشنا
خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن
جای سفت-وضعیت سخت
حجله خانه-اتاق شب زفاف
آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)
ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن
چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع
بار و بنه-وسایل سفر
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
آلونکنشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند)
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)
به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
چاک کردن-نگا. چاک دادن
تو سری خورده-آدم خوار و حقیر
تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد
خر و پف-نگا. خرناس
به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن
آزگار(زمان دراز)
خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد
اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)
تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند
تر تری-کسی که اسهال گرفته است