مطالب عمومی سری اول

نقد فیلم گرگ بازی، چگونه از بازی دورهمی مافیا فیلمی معمایی بسازیم؟

شاید با دیدن فیلم‌های پیچیده و معمایی هالیوودی، بعضی وقتا به خودتون نهیب زده‌اید که به چه دلیل اینجور آثاری رو در سینمای ملی کشورمون نداریم. شاید هم مثل من از اینکه سینمای ایران درگیر یه موج می‌شه و تا چندسالی روی اون موج سواری می‌کنه، عصبانی هستین و چاره ای ندارین به ساز این سینماسازان ایرونی برقصید. فیلم گرگ بازی اما با فلسفه و راه و روش دیگری ساخته شده و می خواد تا از اسارت این ژانرهای تکراری‌ای امروزه (که بالاترین درجه اون تقلید ناقصی از سینمای فرهادی می‌شه) رها شه و یه اثر معمایی-جنایی ایرونی رو تحویل مخاطبش دهد.

همین نفس کار و هسته اولیه ساخت فیلم گرگ بازی خود به خود قابل احترام و ستایشه و باید به کارگردان این اثر یعنی عباس نظام دوست که اولین فیلمش رو جلوی دوربین برده، شادباش گفت. نظام دوست خطر بزرگی رو به جون خریده و در این سینمای جو زده که فروشش در گروی هرچه لوده بودن بیشتر فیلمه، اثری رو به پرده آورده که می خواد در اون حس تعلیق رو در تماشاگران بسازه. اما همونطور که گفته شد، فارغ از اینکه نظام دوست و تیمش در کارشون موفق بوده‌ان یا خیر، باید به جربزه اونا در ساخت این فیلم احسنت گفت.

عباس نظام دوست پیش‌تر در عالم سینمای ایران تجربیات ریز و درشتی از جمله دستیار کارگردانی تا حضور در تیم تولید رو داشته ولی این بار فیلم جداگونه خودشو که فیلمنامه‌آش رو همراه با ۳ نفر دیگه نوشته ساخته. بودن چهار فیلمنامه نویس تو یه فیلم معمولا حکایت ناخوشی رو تداعی نمی‌کنه و ناخودآگاه آدمی رو یاد ضرب المثل آشپز که دوتا باشه، غذا یا شور می‌شه یا بی‌نمک می‌اندازد. گرگ بازی اما نه آش شوری هست و نه بی‌نمک و این مزه‌های عجیب و غریب خودشو به شکلی دیگه نشون می‌دهد و بعضی وقتا بی‌مزه بودن آشه که با وجود چهار آشپز (فیلمنامه نویس) تعجب شدیدی رو بر می‌انگیزد.

فیلم نظام دوست شروع خوبی و از اون مهم‌تر سوژه نابی در سینمای ایران داره که در بین آثار تکراری درام و اجتماعی دیگه فیلم‌های این روزای سینمای کشورمون خودنمایی می‌کنه و می‌تونه قدمی باشه واسه ساخت جسارت‌های بعدی، به خصوص اگه خوب بفروشه. (در لحظه نوشتن این مطلب، فیلم تازه به اکران عمومی در اومده) واقعا باید گفت که ای‌کاش این تیم کمی بیشتر روی فیلمنامه کار می‌کردن تا اثر پایانی در حد یه فیلم جهانی بدرخشه و حرفی واسه گفتن داشته باشه. سینمای اروپا و حتی آسیا شاید در مورد ساخت فیلم‌های بلاک باستری (یا به اصطلاح پر زرق و برق هالیوودی که بودجه‌های زیاد و تکنولوژی‌های پیچیده‌ای رو می‌طلبد) موفق عمل نکرده باشن اما در ژانری چون معمایی-جنایی، این داستانه که حرف اول و آخر رو می‌زند و می‌توان بدون هزینه‌های هنگفت، اثری درگیر کننده رو ساخت که تا سالیان سال از اون صحبت شه، درست مثل فیلمی مثل «هفت» و یا مثال‌های تازه‌تری مثل «دختر گمشده».

گرگ بازی به طور حتم نیم‌نگاهی به آثار مشابه خود در جهان (حتی فیلم‌های متوسطی در سبک و راه و روش داستانی خودش مثل فیلم‌های ناشناس‌ها و شام احمق‌ها و…) داشته و مدیون آثار اینطوری در سینمای اروپا و انگلستانه. گرگ بازی حالا خوبیش اینه تکراری زدگی بعضی فیلم‌های هالیوودی رو با خود حمل نمی‌کنه اما در ازای اون خلاقیت نابی هم رو نمی‌کنه که بشه به اون دل اکتفا کرد.
بومی‌سازی ایده خوب شکل نگرفته و خود بازی «گرگ‌بازی» که پایه فیلم روی قوانین و انجام این بازی می‌چرخد، حتی اقتباسیست از بازی فرانسوی دورهمی «مرد گرگ‌نما». اینکه فیلم گرگ بازی برخلاف ادعای کارگردانش، اصالتی نداره و تیکه‌هایی پارچه دوخته شده از آثار مشهور و زبانزد این ژانره، ترکیبی چهل تیکه رو ساخته که بر خلاف زیبایی، بزرگ هم به نظر می‌رسد.

مشکل نبود اصالت در فیلم گرگ‌بازی یه بحثه و مشکلات فنی‌ و جزیی‌تر فیلمنامه یه بحث جداگونه، اما به‌طور کلی می‌توان ادعا کرد که محصول پایانی می‌تونه واسه قشرهایی هم بسیار جذاب باشه، مثلا واسه مخاطبی که خیلی با دقت نباشه و دلش تماشای یه اثر معمایی همراه با صرف پاپ‌کورنی داغ بخواد، گرگ بازی یه اثر نوآورانه و خلاقانه س؛ اما بیننده با دقت‌تر و قهار که موارد مشابه این سبک آثار رو زیاد دیده باشه، به سرعت از مشکلات و چاله‌های فیلمنامه باخبر می‌شه و با فرو افتادن در هر کدوم از این چاله‌ها، بیشتر و بیشتر از فضا و اتمسفر اصلی فیلم دور می‌شه.

داستان فیلم گرگ بازی قصه چند جوون هنرمند و فعال نمایشی (تئاتر) هست که با وجود داشتن یه ایده ناب، سرمایه‌گذاری واسه خود پیدا نمی‌کنن و سوژه داغشان روی دستشون باد کرده. اونا در آخر بعد از تلاش‌های متمادی و به اینور آنور سرک زدن، می‌تونن با دکتری (با بازی علی مصفا) ملاقات کنن که ادعا می‌کنه روحیه هنرجویی داره و از عاشقان سینه‌چاک هنر تئاتره. رهبر این گروه جوون (با بازی نگار جواهریان) با این دکتر مرموز ملاقات کرده و با اون قرار می‌گذارد که یه روز با همسرش واسه دیدن اجرای آزمایشی بچه‌ها به منزلگاه اونا سر بزنه تا بلکه با خیال راحت، روی ایده و پروژه اونا سرمایه‌گذاری صورت بگیره.

دکتر به همراه زنش، هما (با بازی هانیه توسلی) پیش بچه‌ها رفته و از چند و چون داستان بچه‌ها سر در می‌آورد. این گروه در خونه موروثی و قدیمی رهبر گروه جمع می‌شن و نمایشنامه‌ای نوشته‌ان که واقعا یه جور اقتباس از بازی دورهمی مافیاست. در بازی اونا که نام گرگ بازی واسه اون در نظر گرفته شده، عده‌ای در نقش گرگ فرو می‌روند و یه سری هم شهروندان بی‌گناه. در کنار این دو دسته یه ناظر (در بازی مافیا این نقش خدا نامیده می‌شه که فیلمساز واسه فرار از تیغ سانسور، واژه ناظر رو برگزیده س) و هم اینکه یه جادوگر و پیشگو هست (این دو نقش هم در بازی مافیا به نام‌های دکتر وجود دارن.)

مقاله دیگر :   واقعیاتی باور نکردنی در مورد زندگی خصوصی «شِر»، خواننده سرشناس آمریکایی

بازیکنان بازی باید در مراحل جور واجور چشمون خود رو ببندند و بین اعضای شرکت‌کننده گرگ‌ها رو شناسایی کنن، از آنسو گرگها هم باید تلاش کنن جادوگر و پیشگو رو شناسایی کنن و بازی به همین روال ادامه داره تا یا شهروندان برنده مقابله شن و یا گرگ‌ها بتونن بازی رو از اون خود کنن. بازی با شرکت حضار یعنی تیم نمایش، دکتر و همسرش شروع می‌شه و فیلم وارد چرخه جدیدی می‌شه که بهترین بخش اون هستش.
در این قسمت و با شروع بازی  مشخص می‌شه که انگار شرکت ‌کنندگان بیشتر از اونکه این موضوع رو یه بازی بدونن، اونو خیلی جدی گرفته‌ان و عقده‌های شخصی زندگانی رو وارد بازی می‌کنن. این وسط فلش‌بک‌هایی هم دیده می‌شه که حکایت از روابط شرکت‌کنندگان حاضر داره و بیشتر به تماشاگر سرنخ می‌دهد که این رفتارای از روی دشمنی از چه دلیل رخ می‌دهد…

خلاصه داستان فیلم گرگ بازی هیجان انگیزه و روی کاغذ و سطور به نظر پیچیده میاد. فرق داستان فیلم هم به طور شفاف با دیگر آثار ایرونی پیداست و می‌توان فرق اونو به طور کامل حس کرد.
خود بازی گرگ بازی (یا همون مافیا) به اندازه کافی جذاب هست که ساخت فیلمی با دستمایه قرار دادن قوانین و خود این بازی هم جذاب به نظر برسه اما تیم فیلمنامه نویسی هم مثل کاراکترهای فیلم، بعضی وقتا زیادتر از اندازه ماجرا رو جدی می‌گیرند و با زدن به جاده خاکی، بار معمایی فیلم رو تبدیل به باری ابلهانه می‌کنن.فی‌الواقع باید گفت که  ترکیب بازی هیجان انگیز گرگ بازی با یه فیلم تریلر-معمایی به سطحی‌ترین شکل ممکن انجام شده و سوژه خاص فیلم هدر رفته.

خیلی از فلش‌بک‌ها که قراره دلایل رفتار بازیبازان رو نشون بده هم صحنه‌هایی اضافه و زاید هستن (مثلا، دستگیری کاوه و آزاد شدنش به چیکار داستان میاد؟) و یه سریای دیگه هم با عقل سلیم جور در نمی‌آید. تماشاگر نکته‌بین این نکات رو می‌بیند و ابله پنداشتن اون در فیلمی که برچسب و ادعای معمایی به خود داره، بدجور توی ذوق می‌زند. جدا از این موارد خنده دار باید به صحنه‌ها و داستانک‌هایی اشاره کرد که واسه پر کردن زمان فیلم در این اثر جای گرفته‌ان و حذف اونا هیچ ضربه‌ای به بدنه اصلی فیلمنامه نمی‌زند. مثلا شکاک بودن کاراکتر مینا (یکی از هنرجویان تئاتر) به مهران (نامزدش که اونم جزو این گروه س) واسه هیزبازی‌هاش چه دردی از معمای فیلم دوا می‌کنه؟ آیا این اسانس‌های اضافه، چیزی جز کش دادن سوژه‌ای هست که فیلمنامه نویسان در آخر یه ساعت واسه اون محتوا تولید کردن و بقیه رو به دست همین قصه‌های الکی سپرده‌ان؟

فیلم از اواسط داستان و در فصل میانی خود که وارد فاز جنایی خود می‌شه، رنگ و بوی جدی‌تری به خود می‌گیرد و در مرحله اول مخاطب عام و خاص رو در این لحظات مدهوش خود می‌کنه اما بازم بدیش اینه با جلو رفتن و نزدیک شدن به بخش پایانی، در مشکلات فیلمنامه جون می‌بازد.

اتفاقاتی که در طول داستان می‌افتد، جذابیت لازم رو دارن ولی جمع کردن و توضیح منطقی دادن واسه اونا در دسترس نیس و فیلم در مواردی فقط سوژه‌های ناب رو بدون اینکه بتونه اونا رو بازکنه وارد داستان می‌کنه. این موضوع نشون از ضعف چهار فیلمنامه‌نویس حاضر داره که فقط ایده‌های خام رو تونستن به تصویر بکشن ولی از پرداخت به اونا ضعیف مونده‌ان.

فیلم گرگ بازی فقط از دید فیلمنامه ضربه خورده و دیگر موارد اصول فیلمسازی در اون به‌خوبی رعایت شده.
بازی بازیگران مطرح و نابازیگران کنار اونا دیدنیست و با اینکه نگار جواهریان کمی از تکراری بودن بازی رنج می‌برد، ولی شخصیت خود رو خوب در فیلم خلق کرده. فیلمبرداری خاص فیلم باعث شده که اون وهم و اضطراب خوب به مخاطب منتقل شه و به کار گیری سه صدا‌پیشه مشهور کشورمون در نقش افسران پلیس، از دیگر شیرین‌کاری‌های باحال نظام دوسته.

فیلم گرگ بازی افق بلندی رو در سینمای ایران در نظر گرفته که واسه رسیدن به اون قدش کمی کوتاهه ولی می‌تونه چندتایی پله رو خوب بالا بره و گلیم خودشو طوری از آب بیرون بکشه. کارگردان می‌تونست با انتخاب‌های هوشمندانه‌تری، فیلمنامه‌ای به مراتب بی ایراد‌تر بسازه و شاید با کوتاه کردن مدت زمان دو ساعته فیلم خود و کاهش اون به نود دقیقه، می‌تونست یه اثر سرگرم کننده با کمترین مشکل رو بیافریند گرگ بازی الان در بهترین حالت واسه مخاطب عام سینما یه فیلم معمولی و فرق داره و برگ برنده‌اش در همین فرق جای گرفته و شاید بتونه با همین المان، خودی در گیشه نشون بده.